خاشقجی در آخرین مصاحبه با نیوزویک: بن سلمان یک رهبر قبیلهای اُمُّل است
تاریخ انتشار: ۲۸ مهر ۱۳۹۷ | کد خبر: ۲۱۱۵۱۳۶۴
روزنامهنگار سرشناس عربستانی که مرگ او در کنسولگری استانبول تایید شد، در مصاحبهای گفته بود: گاهی احساس میکنم محمد بن سلمان همزمان با اینکه مایل است از ماحصل مدرنیته جهان اول لذت ببرد، دلش میخواهد همانند پدر بزرگش بر عربستان حکمرانی کند.
به گزارش ایسنا، جمال خاشقجی، روزنامهنگار مقتول عربستانی در مصاحبهای منتشر نشده با نیوزویک گفته بود: در تلاش برای درک اصلاحاتی هستم که شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان دنبال میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خاشقجی تاکید کرد: محمد بن سلمان یک اصلاحطلب وهابی است نه اصلاحطلب اسلامی. این اهمیت دارد و شما باید بین این دو تفاوت قائل شوید. اطمینان دارم وهابیت سختگیر از این مساله رضایت ندارد. سینما، تفریح، موسیقی، برقع زنان... بنابراین او به موضوعاتی میرسد که به مردم، طبقه اجتماعی مردم مرتبط است. وهابیت بر خلاف اسلام مخالف گوناگونی است. مسالهای که وهابیت دارد این است که آنها مدعی هستند که صاحب، یگانه صاحب حقیقت هستند. همین باعث میشود که وهابیت در تضاد با دیگران قرار بگیرد.
این روزنامهنگار که به گفته عربستان در کنسولگری استانبول کشته شده است، با مقایسه سیستم قضایی کویت و ریاض میگوید: او از درون یک رهبر قبیلهای اُمُّل است. سیستم قضایی کویت بسیار پیشرفتهتر و شفافتر از سیستم قضایی عربستان است. خب چرا ولیعهد این بخش از اصلاحات را نمیبیند؟ چون حاکمیت خودکامه او را محدود خواهد کرد و او چنین چیزی را نمیخواهد. او نیازی به انجام این کار نمیبیند. گاهی احساس میکنم او همزمان با اینکه مایل است از ماحصل مدرنیته جهان اول و سیلیکون ولی و سینماها و دیگر چیزها لذت ببرد، همزمان دلش میخواهد تا همانند پدر بزرگش بر عربستان حکمرانی کند.
خاشقجی تاکید کرد: هیچ جنبش سیاسیای در عربستان وجود ندارد که بتواند او را تحت فشار بگذارد. جهان هم از این بابت خوشحال است. آیا دیدهاید در آمریکا کسی جز برنی سندرز بخواهد محمد بن سلمان تحت فشار قرار بگیرد. من فقط برنی سندرز (سناتور دموکرات اهل ورمونت) را دیدهام. اطمینان دارم تا زمانی که بحرانی جدی در عربستان اتفاق نیفتاده باشد، آمریکاییها روی ولیعهد فشار وارد نمیکنند. مثلا چیزی مثل ۱۱ سپتامبر که عربستان را دوباره برای آنها مهم کند.
این منتقد آل سعود گفت: او (محمد بن سلمان) به هیچکس دیگری باور ندارد. او بررسی نمیکند. او مشاوران مناسبی ندارد و به سمت عربستانی حرکت میکند که مطابق تفکر او باشد؛ عربستانی براساس شخص محمد بن سلمان. اگر او بخواهد حاضرم مشورت بدهم چون همین را میخواهم، یک عربستان بهتر. من خودم را مخالف نمیدانم. من خواستار سرنگونی این رژیم نیستم چون میدانم ممکن نیست و خیلی هم خطرناک است و کسی وجود ندارد که بتواند این رژیم را ساقط کند. من فقط خواستار اصلاحات در این رژیم هستم. من از او خواهم خواست تا پروژههای فیل سفید (سرمایهگذاریهای هنگفت و بیحاصل) را متوقف کند، به محلههای فقیرنشین جده و ریاض توجه کند و به فقرا برسد. چون این مردمان فقیر شغل میخواهند، زندگی بهتر میخواهند و آن را ندارند. شما مسوول این مردم هستید. اینها مردمی هستند که می توانند علیه شما شوند و در صورتی که شما ناکامشان بگذارید، به خیابانها بریزند... به اقتصاد نگاه کنید، وضعیت مناطق فقیر را ببینید... جامعه عربستان را یک جامعه کارآمد کنید. پیشنهاد دومم به او این است که روشهای مبارزه تاریخی برای تغییر خاورمیانه را متوقف کنید. بهار عربی یک پدیده حقیقی است. آن را در آغوش بگیرید، تمایلات برای آزادی مردمان مصر، سوریه و یمن را بپذیرید.
او افزود: زمانی که فشار بینالمللی وجود داشته باشد او عقبنشینی هم میکند. همانطور که در بحث سعد الحریری، نخستوزیر لبنان با مداخله امانوئل ماکرون، رئیسجمهوری فرانسه شاهد آن بودیم. بنابراین زمانی که فشار بینالمللی باشد، جواب میدهد. این تنها امید ماست. خصوصا آمریکاییها و اروپاییها میتوانند این نوع فشار را بر او وارد کنند. مثلا اگر بانک جهانی نسبت به اسراف مالی در پروژهها به ولیعهد هشدار بدهد، او احتمالا دست نگه میدارد اما ما مردم عربستان این قدرت یا نفوذ را نداریم که بگوییم "اعلیحضرت لطفا میلیاردها دلار را در این پروژههای عظیم هدر ندهید." او میخواهد با این کار میراث بر جای بگذارد تا دومین رهبر بزرگ عربستان شود.
خاشقجی در گفتوگو با نیوزویک همچنین بابت مداخله نظامی عربستان در یمن گفت: او حق دارد که نگران حضور ایرانیها در یمن باشد و بخواهد که آنها را بیرون کند. اما همزمان او نسبت به متحدانش در یمن، اسلامگرایان، تردید دارد. بنابراین او خواستار یک پیروزی در یمن است که به حذف حوثیها بینجامد و اینطور به نظر میرسد که او قادر به انجام آن نیست. البته که انجامش غیر ممکن است، چون حاکمیت خودکامه است و هیچ کس نمیگوید که اعلیحضرت سیاست شما غلط است و شما باید راهحل جایگزینی برای یمن پیدا کنید." این همچنین یک انتقامگیری است. او خودش این جنگ را آغاز کرد. بحران با قطر هم به یک بحران بسیار شخصی تبدیل شده است. او خواستار توقف حمایت قطر از بهار عربی و اسلام سیاسی در قالب الجزیره و در شکل تامین مالی است. اگر آنها هم مثل بحرین شوند، آل سعود استقبال میکند.
این روزنامهنگار در پاسخ به اینکه آیا به موفقیتآمیز بودن اصلاحات امید دارد گفت: هنوز نمیتوان آن را اصلاحات دانست. او فقط در را به روی مردمی گشوده است که بیرون مانده بودند؛ در بخش تفریحات، حق رانندگی زنان و سایر موارد. حال در ادامه این گشایشها باید اصلاحات انجام شود. اصلاحات که هنوز در عربستان آغاز نشده است. اصلاح واقعی زمانی است که یک اقتصاد شکوفا داشته باشید. اقتصاد امروز عربستان هم که در رکود است.
منبع: عصر ایران
کلیدواژه: عربستان خاشقچی بن سلمان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.asriran.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «عصر ایران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۱۱۵۱۳۶۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
مزیت اصلاحطلبان رو به اضمحلال؛ بالشتک ضربهگیر بین جامعه و حکومت از میان رفته
میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
سعید حجاریان، فعال سیاسی اصلاحطلب، در یادداشتی در مشق نو نوشت:
این نوشته تلاشی است برای طرح یک مسئله، آسیبشناسی یک روند و در حد وسع ارائه چند پیشنهاد، که در نوشته دوم تقدیم خوانندگان خواهد شد. برای ورود به بحث ناگزیر از طرح یک مثال هستم. همه ما در سطوحی با مسئلهها، بحرانها و بعضاً فجایعی دست به گریبان هستیم و برای مواجهه با آنها به ابزارهایی متوسل میشویم. این ابزارها در مواقعی به حل مسئله و مدیریت بحران کمک میکنند و حتی قادر هستند از فجایع جلوگیری کنند و در برخی موارد واجد چنین کارکردی نیستند. به گمان من به سیاست نیز میتوان از این منظر نگریست؛ یعنی مسئلهها، بحرانها و فجایعی را فهرست کرد و سپس پرسید آیا ابزارها و ابتکارهای متعارف احزاب، جبههها و حتی افراد واجد کارکرد مثبتی هستند یا خیر؟
کمی به عقب برمیگردم. از بدو تأسیس جمهوری اسلامی ایران، جریانی که ابتدا بهنام چپ [خط امام] و سپس اصلاحطلب شناخته میشد، کوشید ضمن تلاش برای درک صحیح وضع موجود، به بخشی از راهحل تبدیل شود. بهعنوان نمونه در زمانیکه گروههای سیاسی- نظامی عرصه سیاست و اجتماع را تسخیر کرده بودند، این جناح تلاش کرد بر وزن سیاست بیفزاید و از نظامیگری بکاهد یا به عبارتی از عرصه عمومی اسلحهزدایی کند که حاصل این تلاش به اعلامیه ده مادهای دادستانی ختم شد. یا، در دورهای که نظام اطلاعاتی کشور بهشکل پراکنده اداره میشد و هر گروه بهصلاحدید خود نسبت به عملکردش پاسخگو بود، تلاش شد نهاد اطلاعات کشور تجمیع شود و بهعنوان یک وزارتخانه تحت اشراف قوه مقننه قرار بگیرد تا امر پاسخگویی ممکن شود.
مضاف بر اینها میبایست به بحث زمان و مکان در فقه حکومتی ارجاع داد؛ باب این امر ابتدا از سوی بنیانگذار انقلاب اسلامی و در پی سنگینی نگاه فقه سنتی بر نظام تقنینی و حل مسئله کشور گشوده شد اما بعدتر جریان روشنفکری دینی با تلاش مضاعف بر آن شد نگاه و کارکردی متفاوت به دین ببخشد و از قرائتهای تئوکراتیک و جزماندیشانه بکاهد و بر ابعاد دموکراتیک و دگرخواهانه بیفزاید. افزون بر اینها میتوان درباره آنچه بر سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران گذشت نیز، تأمل کرد؛ دولت اصلاحات توانست با ابتکاراتی پرستیژ ایران را در منطقه و جهان ارتقاء دهد و ضمناً، در بحرانهایی مانند افغانستان، ۱۱ سپتامبر و همچنین حمله نظامی به عراق جنگطلبی و تنشزایی را تعدیل کند. و، در آخر باید به انتخابات ۹۲ اشاره داشت که جریان اصلاحات بهرغم پرونده مفتوح انتخابات ۸۸ در جمیع ابعاد، به بنبستشکنی کمک کرد و در جهت کاستن از سرعت فرآیند فرسودگی کشور گام برداشت. البته همه این موارد طبعاً واجد خطاها و کاستیهایی بوده است، که فهرستکردن و نقد قاعدهمند آنها میتواند راهگشا باشد.
اینک اما بهنظر میرسد دو فاکتور مذکور، یعنی درک صحیح وضع موجود، و نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل، اگر نگوییم به بنبست رسیده، دستکم با بحران اساسی مواجه شدهاند. بحرانی که دامنگیر احزاب اصلاحطلب، جبهه اصلاحات ایران و… نیز شده، و بیم آن میرود چون آفت بهسراغ ریشهها نیز برود.
درباره نظام ادراکی اصلاحطلبان. طی سالیان گذشته، مجموعهای از تلاشها رخ داد و کمک کرد تا اصلاحطلبان درکی نسبتاً روشن از وضع موجود یا به تعبیری «منطق موقعیت» بهدست بیاورند. این تلاشهای سه وجهی شامل ۱) فعالیت مستمر و هدفمند حزبی- جبههای، ۲) کوششهای محققانه، و ۳) حضور مؤثر در نظام اداری کشور بوده است که امروزه هر سه وجه محل تأملاند. یعنی آنچه مزیت نسبی اصلاحطلبان- بهعنوان جریان آلترناتیو- بهشمار میرفت، رقیق شده و رو به اضمحلال رفته است. در وجه اول شاهد فقدان خلاقیت حزبی از یکسو و کاستیهای بسیار در تئوریک و پراتیک سیاستورزی حزبی هستیم. در مقابل، رقیب که اساساً تحزب را امری ثانوی و مخل نظم عمودی- دستوری در سیاست میپندارد، ضمن آنکه خود همچنان به زیست محفلی و باندی وفادار است تلاش میکند با حداکثر توان از احزاب رقیب سازمانزدایی کند.
در وجه دوم با افت قابل ملاحظه تولیدات نظری، خاصه در زمینه مسائل توسعه و علوم انسانی روبرو هستیم و گاه، تلاشهایی رهزن و تعمیمهای انحرافی را مشاهده میکنیم که نهتنها قابلیت انطباق بر شرایط کنونی ایران را ندارند بلکه مخل پروژههای اصلاحی میشوند. در سوی دیگر، جریان رقیب تلاش داشته از کلمات مشئومه و حوزههای ممنوعه از قبیل علوم انسانی، الهیات جدید و جز اینها قبحزدایی کند و بهشکل قرارگاهی بر این حوزهها متمرکز شود و آنها را تصرف کند. تعدد نشریات علوم انسانی و برنامههای سمعی- بصری وابسته به نهادهای حاکمیتی تصویری بهنسبت روشن از این وضعیت به نمایش میگذارد. البته که نگارنده معتقد است هنوز این جریان با جوششها و کوششهای تئوریک معتبر فاصلهای قابل توجه دارد. به اینها اضافه کنیم ارتقاء متوسط سواد عمومی و تسلط بر زبانهای خارجی، و همچنین امکان دسترسی به منابع آکادمیک برای کنشگران آزاد و البته ابزارهای هوش مصنوعی، که قادرند بینیاز از ایستگاههای مرسوم تغذیه فکری جناحی، خوراک فکری شهروندان منفرد را تأمین کنند. در وجه سوم با عدم حضور مؤثر اصلاحطلبان در نظام اداری کشور مواجه هستیم. این عدم حضور تا حد زیادی معلول نگاه دگرساز و غیریتستیز ساخت قدرت بوده است چنانکه میبینیم عمده تلاش جریان رقیب اصلاحطلبان بر فتح بوروکراسی و ویژهخواری، آن هم به مبتذلترین شکل آن بوده است. اما از سوی دیگر نمیتوان بر یک ضعف اساسی، یعنی عدم کادرسازی و از آن مهمتر محافظهکاری، حتی در مواجهه با اختیارات قانونی چشم بست. ضعفی که در درجه اول نظام ارتقاء جناحی- باندی و در درجه بعد انواع تبعیضهای جنسی، قومی و… را در پی داشته است. معالوصف، شاید بتوان گفت اشغال بوروکراسی و ورود به سیاهه حقوق-دستمزدِ دولت دیگر لزوماً مزیت یک جریان سیاسی آلترناتیو بهحساب نخواهد آمد.
با این اوصاف میتوان اینگونه ادعا کرد که احزاب اصلاحطلب و جبهه اصلاحات ایران (در وضعیت فعلیشان) قادر نیستند گام مؤثری در جهت تقویت نظام ادراکی شبکه حامیان، در درجه اول، و مخاطبان عام در درجه بعد بردارند.
نقشآفرینی بهعنوان بخشی از راهحل. برای توضیح این سرفصل نخست میبایست تفکیکی میان سیاست پاییندستی (low politics) و سیاست بالادستی (high politics) قائل شد. اگر تا سالیان پیش میان این دو سطح از سیاست تعادلی برقرار بود، اینک بهنظر میرسد کفه سیاست بالادستی به سنگینی گرایش پیدا کرده است. بدین معنا که ساخت قدرت به ذیل اختیارات منصوص و حصری، و حتی شورایهای قانونی/فراقانونی بسنده نکرده و خود رأساً به امور پاییندستی ورود کرده است. از دیگر سو، سیاست پاییندستی بهحدی تنزل یافته است که اگر نگوییم هیچگونه امکان اثرگذاری بر آن مترتب نیست، دستکم باید بر اثرگذاریِ حداقلی آن تفاهم کنیم؛ آن هم در حد جوانان حزب رستاخیز که نهایتاً ذیل سیاست دفاع از مصرفکننده، آمار گرانفروشی و گرانفروشان را گزارش میکردند!
این وضعیت چندعاملی چرخ فعالیت کنشگران اصلاحطلب را دستخوش اختلال کرده است. به عبارتی نه ورودیها (inputs) با واقعیت همخواناند، نه نظام هنجاری با مطالبات جامعه تنظیم است، و نه با ابداعات و بضاعت کنونی راهی برای اثرگذاری باقی مانده است. برای این ادعا مثالهایی را ذکر میکنم که به نظر موجب صدمه دیدن پایگاه اجتماعی اصلاحطلبان شدهاند. سابق بر این دستگاه ادراکی- تحلیلی جریان اصلاحات، حسب دریافت خود از وضع موجود از طریق ابزارهای در دسترس، به اموری به نسبت کلان واکنش نشان میداد. برای نمونه میتوان به مجموعه بیانیههای تحلیلی جبهه مشارکت ایران اسلامی اشاره داشت. بخشی از آن متون، فارغ از آنکه در یک ساعت «س» بدل به کیفرخواست شدند، ایستارهایی را فراهم آوردند که عمدتاً، گفتوگو و نقد در عرصه عمومی را بهدنبال داشتند. حال آنکه امروز با تغییر گارد حاکمیت و گذار به الگوهایی جدید و نامتعارف از جمله در:
الف. مسئله واگذاری و تخصیص منابع،
ب. مسئله خصوصیسازی،
پ. مسئله نظام دانش و طبقاتی شدن آن،
ت. مسئله کارگران و زیر ضرب رفتن آنها و فقدان توان چانهزنی مؤثر این قشر،
ث. مسائل نظام درمان و تعرفهها،
ج. مسئله شهر و الگوی دفرمه توسعه آن،
چ. مسئله تبعیض مضاعف در تحرکهای عمودی در بوروکراسی خاصه در مورد زنان و نیروهای مستقل و صاحب فکر، و…
کوششی درخور، جهت فهم مسئله و تجویز راهحل صورت نمیپذیرد یا اگر هم تلاشی صورت میگیرد، ارتباط مؤثری با جامعه هدف برقرار نمیکند. به عبارتی جریانی که سابقاً دارای تصویری کلان از نظام اداره عمومی کشور بود، اینک فاقد آن تصویر شده است. به اینها اضافه کنیم مواردی که به سیاستهای کلی نظام راجع است و اساساً باب گفتوگو دربارهشان بسته است؛ خواه بهعلت محافظهکاری، خواه بهدلیل فقدان تئوری منسجم و منطبق با واقعیت، و خواه بهسبب انذارها و محدودیتها.
این وضعیت ترسیم شده سه پیامد را بهدنبال دارد. نخست آنکه کارویژه اصلاحطلبان- که همان دیوار حائل (بالشتک ضربهگیر) میان جامعه و حکومت بود، از میان میرود. یعنی حاکمیت صرفاً خود را در برابر توده مردم میبیند و طبعاً «قهر» را بر سایر ابزارها رجحان میدهد. دوم آنکه، جامعه بهسوی نوعی خودبسندگی هدایت میشود و بیپشتوانه و بدون تئوری و پیوستگی تاریخی به وادی عمل وارد میشود و بهشکل اقتضایی عمل میکند. نام این وضعیت را میتوان «تسطیح سیاست» نهاد، بدین معنا که تصادم دولت و جامعه بهغایت افزایش پیدا میکند و مردم مستمراً متحمل هزینههای گزاف میشوند. ضربهناپذیری- یا ضربهپذیری حداقلی- مردم بهشکل تودهای در دولت اصلاحات میتواند مؤید این تحلیل و اهمیت این کارویژه اساسی باشد؛ چنانکه در تمامی ادوار دولت در جمهوری اسلامی جز دولت اصلاحات ضربهپذیری تودهای، چه برآمده از اعتراض و چه برخاسته از شورش وجود داشت و دولت نتوانست بهعنوان ضربهگیر از وارد آمدن خسارت به مردم بکاهد.
سوم آنکه متعاقب این روند نوعی تصویرسازی دفرمه به نظام تحلیلی اصلاحطلبان تحمیل میشود. نخستین مرحله این تصویرسازی، اختلال در نظام مسئلهیابی است. این اختلال، که شاید در پزشکی نیز شایع باشد، با تشخیص نادرست بیماری و تجویز نادرست دارو همراه است. مرتبط کردن سنگاندازیها در پروسههای اصلاحی، و برگشتپذیری آنها به مؤلفههایی چون «لحن»، «ادبیات تحریکآمیز» و… جزئی از این نظام اختلالی است؛ حال آنکه میتوان فهرستی از لحنهای آرام، و ادبیات غیرتحریکآمیز را بر آفتاب فکند و این فرضیه را ابطال کرد. دومین مرحله این تصویرسازی «برساختن خصم» است. چنانکه اختلال در نظام مسئلهیابی به هسته مرکزی یک تفکر بدل شود، ناخودآگاه آن تفکر به برساختن خصم رهنمون میشود. بدین معنا که آگاهانه یا از سر خطای تحلیلی صرفاً به بخشی از صحنه سیاست نور تابانده و خصمِ جدید علتالعلل مسائل معرفی میشود. حال آنکه اساساً منطق اصلاحات، نه خصمپرور است و نه حذفمحور.
در بخشهای بعدی این یادداشت، تلاش خواهم کرد به طرح پیشنهادها و تجویزهایی ناظر به آینده جریان اصلاحات بپردازم.